شعر ها: بهزاد کوردستانی مترجم: شهاب الدین شیخی سرودی برای سر انجامای از شهر اشغال شدهتبعیدیای نا مرگ کوه قدمکفش از آتش پوشیدهراه شعله ی خنک آورنسیم آغوش گشودهبوی تفنگ لبریز آفتابجنگجوی جنگ ترسانتا بخشش را به خاک وخاک را از حق خویش باردار نسازیتا آفتاب را بر سرمای تمام کوچه ها تقسیم نکنیآرام نمی گیری و آرام نخواهی گرفت.ای زبانت سوار بر اسب آب ای آماده ی دل بر دریای آتش خروشیدهای از آبشار روح توجهان از خنکا لبریزتا کودکان را رقص آموز و رقص لبریز از...