فهرست محتوا

دوسال از ورودم به آلمان گذشت

دوسال پيش در چنين ساعتى در شعر "تغيهر"(terier) آلمان ، دو تخت از اتاقى را براى شب اول اقامت به ما دادند. حالا بيست سپتامبر ٢٠١٢ است و از آن پرواز٥ساعته از هولير(اربيل) تا فرانكفورت، و سفر يك ساعت و خورده اى تا شهر مذكور، دو سال گذشت. حالا بعد دوسال تازه دارم احساس مى كنم آمده ام آلمان و يا اروپا. از امشب به بعد، «يادداشت هاى يك كورد زبان نفهم در آلمان »رو منتشر مى كنم. كه شرح زندگي و اتفاقات روي داده است.یادداشتهایی که همهاش منتظر بودم اول یادداشت های «بریده شدن با گیتوین» رو تمام کنم. اما آنها...

نام آن خیابانها

اولين بار كه تفاوت اسم خيابان ها را احساس كردم، زمانى بود كه براى اولين بار در سال٢٠٠٤، وارد كوردستان عراق شدم. تنها بودمو اولين تجربه ام بود. وقتى به سليمانى رسيدم، ديگر دير بود و ماشين ها از مسير اصلى به هولير، نمى رفتند و فقط ماشين هاى گذرى بودند، كه از جاده ى كركوك مى رفتند و افسر لب مرز كه راهنماييم كرده بود، گفته بود از جاده ى كركوك نرو، چون كركوك در اختيار حكومت كوردستان نيست، بنابراين امنيتش را نمى توانيم تضمين كنييم و ممكن است اتفاقى پيش بيايد. شب را در هتلى به نام زانكو(دانشگاه)،...

سگهای در اندازهی شترخرپلنگ خرس

يكى نيست به اين آلمانى ها بگه مجيد جان دلبندم، اينى كه تو دستت گرفتى، خرسه، گاوه، اسبه، خره، ولى سگ نيست عزيزم سگ نيست خوب سگ يه اندازه اى داره، قد و قواره اى داره، دِ آخه يك گاوميش گرفتى دستت دلت خوشه سگ دارى؟! بهت انداختن به مولا:))

طعم بادام و هوای جان و کافه کومون برلین

حالا و در همين لحظه متوجه شد كه لذتى كه از آن كافه ى دوردست دنج و كنج در برلين مى برد، نه به خاطر خلوتى شاعرانه و اروپاييش است، نه به خاطر طعم قهوه اش، نه به خاطر اينكه مثل كافه هاى ديگر كسى مدعى"آلترناتيف" بودن آن نيست، نه بهخاطر طعم ...

من کورد و دختر اسرائیلی

دختر اسرائيليه مى گه چقدر قيافه ات شبيه اسراييلى هاست.. مى گم دِ بيا همينمون مونده تبليغات حكومت هاى تركيه و جمهوري اسلامي رو در مورد ارتباط كورد و اسرائيل با اين حرفا پُر رنگ كنى:)) میگه ناراحت شدی؟ میگم نه.. میگه ولی خوشحال هم نشدی .. گفتم خوب خوشحالی هم نداره؟  گفت ولی این یک « کامپلیمنته» ها... گفتم برای اسرائیلی ها؟. گفت  واوووو... نه خیر برای کوردها؟.. گفتم بنده چنین حسی ندارم... خلاصه کمی خندیدیم و هرجاشم من نمی تونستم بگم دوستام   ترجمه میکردند. بعد حرف مياد و...

صفحه‌ها

shahab sheikhi ©