«راهی که بدون من آغاز گشته و بدون ما هم ادامه دارد» (شیرکو معارفی زندانی سیاسی کورد) بامداد ۱۳ آبان اعدام شد.اعدام شد. شیرکو معارفی را میگویم....اعدام شیرکو برای من و شاید برای بسیاری از کوردها و نیز غیرکوردهای منصف و حقیقت طلب سیاسی، معنای متفاوتی داشت.... اعدام شیرکو معارفی آغاز روند نشان دادن رویهی «پفیوزی» گروهی از به اصطلاح اپوزیسیونهای به اصطلاح اصلاح طلب جمهوری اسلامی در خارج بود . این روند پفیوزی روند تازهای بود که بعدها همیشه معنای دیگری داشت. اعدام شیرکو معارفی آغازی بود برای پروژهای که این به ظاهر مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران و کسانی که با نام و ادعای اینکه از سوی سیستم ناعادلانهی بیدادگر قوهی قضائیهاش، تحت تعقیب قرار گرفتهاند و به همین بهانه در کشورهای اروپایی، آمریکایی و.. پناهندگی سیاسی گرفتهاند، اما وقتی نوبت به زندانیان کورد، عرب، بلوچ و .. غیره میرسد، بعد از اعدام زندانیان سیاسی کورد عرب و بلوچ شروع به انتشار مدارکی به خیال خودشان کردند که اعدام این زندانیان سیاسی را از سوی قوهی قضاییهی همان نظام و همان قوه ی قضاییه که خودشان ادعا میکنند عدالت آن را قبول ندارند، عادلانه نشان میداد. بعد از اعدام شیرکو معارفی و بعدها حبیب و بعدها.... شروع کردند به انتشار عکسهایی از این زندانیان سیاسی که مثلا فلان زمان « عکسی با اسلحه» داشتهاند. آری همان اسلحه که اگر در دست میلیشیا و بزرگترین سازمان تروریستی جهان به نام سپاه پاسداران باشد و اگر در دست نگاهبانان زندانیان سیاسی باشد و اگر برای کشتار دسته جمعی کوردها و .. باشد برای شان مقدس است و سرداران و سرلشکرانشان شهیدان راه حق و خمینی و انقلاب و جمهوری اسلامی و ایران شان مینامند. اما اگر کوردی تنها جایی یک روز عکسی با یک اسلحه داشته باشد حتما از دید آنها لایق و شایستهی اعدام بوده است.. اعدام شیرکو سر آغازی بود برای این که ما به عنوان کورد بدانیم که نهاد قوهی قضاییهی داخل نظام جمهوری اسلامی گاه شاید مهربانتر و آرام تر و منطقی تر است از کسانی که خود را به عنوان فراریان از دست این نهاد نام نهاده اند. اعدام شیرکو معارفی سرآغازی بود تا بدانیم که حتا اگر اپوزیسیونترین اپوزسیونهای نظام جمهوری اسلامی به قدرت برسند ما به عنوان «شهروند سیاسی این نظام آینده » شانس برابری در مقابل آنها نداریم.. زیرا آن ها برای همیشه خود را زندانبان و و ما را زندانی میپندارند. برای ما معنای باز شدن طرز تفکری بود که دادگاهها و نظام قوهی قضایهی از دید نسل جدید اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی ایران که اکثر یا پاسدارهای گذشتهی همین نظام هستند و یا پاسدارزادگاناش، زمانی ناعادلانه است که مثلا برای سرماخوردگی فلان زندانی سیاسی فارس یا متعلق به گفتمان فارس محور، به وی مرخصی ندهد که البته و صد البته ناعادلانه است و حتا همان پاسدار هم نباید صرفا برای عقاید سیاسیاش در زندان باشد، اما از دید آنها زندانیانی چون کبودوند و عدنان حسن پور، زینب جلالیان و ..با بیش از ۵ و ۶ سال زندان بدون مرخصی چیز غیر عادلانهای نیست که برایش کمپین تشکیل شود. اتفاقا روزهای قبل از اعدام شیرکو مصادف بود با خبر گاز گرفته شدن یکی از فرزندان موسوی ( اگر اشتباه نکنم) و ما فهمیدیم که همزمانی خبر اعدام ۱۶ زندانی سیاسی ارزشی کمتر از گاز گرفته شدن دختران یکی از سران نظام آنها دارد... اعدام شیرکو معارفی تنها اعدام وی در زندان نبود.. بلکه اعدام چند باره ی وی توسط مثلا روزنامهنگاران و مثلا فعالین حقوق بشری بود که ساکن اروپای آزاد شده بودند تا عکسهایی را از زندانیان سیاسی منتشر کنند که خود قوهی قضاییه چنین مدارکی در اختیار نداشت . اعدام شیرکو معارفی برای آدمهای متعلق به ملیت غیر فارس، که یک امید نا امید به ان «اتوبان یک طرفهی هم وطنی و شهروندی برابر» داشتند ، معنا و نشانهای بود که بدانیم مشکل ما چیزی به نام حکومت نیست و بلکه حاکمیت است. حکومت تنها پردهی برانداختهای است که برساختگان و سازندگان همان حاکمیت پشت آن قایم شدهاند. اعدام شیرکو نشانهای بود تا «ما» بدانیم که این «تجزیه شدگی» و «تجزیه طلبی» که عمری بر ما به عنوان اتهام شایستهی قتل و کشتار دسته جمعی نهاده شده بود واقعیت فکری «آنها»یی بود که «ما» را « شما» و«دیگری» خود میپندارند. اعدام شیرکو معارفی آغازی بود آنهایی که نمیچه رویایی از هم وطنی و مثلا برابری شهروندی و دمکراسی داشتند، بفهمند که اشتباهی سالهای سال این «اتوبان یک طرفهی هم وطنی» را (عنوان مقالهای از من حدود ۱۰ سال پیش) تنهایی و تنهایی پیمودهاند. یعنی اشتباه کردهایم که همیشه من و ما بایستی ثابت کنیم که ما عین هم هستیم. باهم هستیم برابریم و اگر ظلمی و جنایتی علیه من میشود از آن «خود جداسازی» شماست . شمایی که احساس تجزیه کردن از خودت را آنجا نشان میدهی که شهید من را، کسی را که در راه آزادی و باور به عدالتاش در شرایطی کاملا نابرابر و غیر مشابه با تو تجربه کرده است و طبیعی است که نوع مقاومت و راه مقاومت و راه تلاشش هم با تو یکی نباشد چندان جدا کرده اند که گاز گرفته شدگی دختر نخست وزیر سالهای دههی شصت، از اعدام ۲۰ نفر پراهمیت تر باشد.. چندان که درست است کشته شدن سربازان مرزی هم حادثهای فاجعه بار و اساسا جنگ و خشونت فاجعه بار است . اما یادشان میرود عامل به شهادت رساندن آن سربازان مرزی نیزهمان نهاد و سیستم و حکومت و گفتمانی است که از آن در برابر ما دفاع میکنید ، اما با این وجود برای آن ها روزی ده ها کلیپ و ویدوی و استاتوس می زنند اما برای کشته شدگان راه آزادی دنبال دلیل و مدرک برای وزارت اطلاعات و قوهی قضاییه میگردند و شرمبارتر آ نکه خود قوهی قضاییه و وزارت اطلاعات به عنوان نمونه «حبیب» را به داشتن گونی کتاب ضاله و فلان متهم کرده اند نه داشتن اسلحه؟ اما فعال دانشجویی و روزنامهنگاران سابق و حقوق بشر و.. در خارج از مرزها دنبال منتشر کردن عکس آنها با اسلحه هستند، تا بگویند خب قوهی قضائیه حق داشته!!! تا ما بفهمیم که دوستان روزنامهنگار و فعال حقوق بشر و .... وسط خبر اعدام عربها قبل از پیگیری صحت و سقم خبر، پیش از اندوه و مخالفت با اعدام و هر نوع خشونت دولتی دیگری، سروری زبان فارسیشان برایشان مهم است و دنبال ه دو چشم و ح جیمی در متن خبر میگردند ؟ که آیا در این خبر « احواز» با «ه» نوشته شده یا با «ح»؟ تا ما بفهمیم که اگر چهار نه و چهار هزار نفر دوست خوب و عزیز و انسانگرای واقعی هم میان « آن شمایان» باشند که مثل ما فکر میکنند ، میان آن گروه عظیم عظمت طلب، ممکن است حتا از ما میان آنها، تنها و تنهاتر هستند. اعدام شیرکو بهانهای بود تا ما بفهمیم که «در بی عدالتی نیز بی عدالتی دیگری نهفته بود. حتا بی عدالتی را به عدالت بین ما تقسیم نکردهاند.» شهابالدین شیخی چهاردهم آبان ١٣٩٢ ---- پینوشت ۱: سال گذشته فیسبوک در یادآوریهایش همین متن را بهم یادآوری کرد دقیقا همان موقع میخواستم دوباره منتشرش کنم و بگویم هیچ چیز فرق نکرده است، اما شاید من هم فکر کردم. شاید اینبار چیزی تغییر کرده باشد. اما بعد این همه سال همچنان روز بهروز بیشتر معلوم میشود، رابطهی اشغالگر و استعمارگر با اشغالشده و مستعمره یک رابطهی ابدی است و تنها با قطع آن این رابطه درمان میشود. پینوشت ۲: یکی دو نفر از دوستان گرامی برايم نوشته بودند، که لازم نیست، نوشتههای گذشتهات را منتشر کنی تا زیر بار این دروِغپراکنیها، بخواهی ثابت کنی که تو قبلا هم این حرفها را زدهای. برایش نوشتم مطلقا هیچکدام از اهالی سپاه، پهلوی، مهتدی و استادیشان برایم چنین ارزشی ندارند که من بخواهم خودم را به آنها ثابت کنم. بلکه این آنها هستند که باید خود را به من ثابت کنند. آنهایی که مرا میشناسند، میدانند، آنهایی هم هم که دروغ منتشر میکنند به گواه خودشان مفتخر به همپیمانی با فاشیستترین گفتمان ایرانی هستند. من این نوشتههای پیشین را برای این منتشر میکنم، تا برخی از دوستان جوان بدانند این راهی که شما میروید بن بست است.
*.تیتر مطلب را از توت دوست خوبم «ساسان امجدی» وام گرفتم